نام کتاب : سحر

 نویسنده : آیدا ماهه کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۱٫۵۸ مگا بایت

 تعداد صفحات : ۱۹۵

 خلاصه داستان :

این داستان از زبان یک دختره به اسم سحرو داره سال سوم هنرستان در رشته کامپیوتر رو می گذرونه!
قراره که از طرف مدرسه به مدت بیست روز بچه ها رو به اردو ببرن،که سحر هم جزء از آنهاست،توی این سفر اتفاقاتی براش میفته که بهتره خودتون بخونید.…..

 نام کتاب : گروگانگیر 

 نویسنده : * فاطمه* کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۱٫۲۵ مگا بایت

 تعداد صفحات : ۱۳۹

 خلاصه داستان :

داستان راجع به دختریه که هجده سال از عمرش رو در فرانسه همراه مادر و برادرش گذرونده 
تا اینکه سر و کله ی پدرش پیدا میشه و طی اتفاقاتی برای زندگی کوتاه با پدرش به ایران میاد …
پدرش پلیس و توی عملیات و مبارزه با یه باند قاچاق بوده و ناخواسته دخترش وارد بازی میشه و طعمه ی مافیا قرار میگیره…….

 نام کتاب : قرار نبود

 نویسنده : هما پوراصفهانی کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۵٫۹۳ مگا بایت

 تعداد صفحات : ۴۵۳

 خلاصه داستان :

داستان درمورد دختری به اسم ترساست که دوسال پشت کنکور مونده الان منتظر جواب کنکوره .
مادر ترسا چند سال پیش فوت کرده ترسا با پدر و مادربزگش( عزیزجون) زندگی میکنه.خواهر بزرگش هم ازدواج کرده .
ترسا آرزو داره که بره کانادا و اونجا ادامه تحصیل بده ولی پدرش به دلیل تجربه ی تلخی که در رابطه با فرستادن آتوسا(خواهر ترسا)ب ه خارج داشته تحت هیچ شرایطی راضی نمیشه که ترسا رو بفرسته کانادا، به همین خاطر همین ترسا و دوستاش سعی دارند با همفکری هم راه حلی برای راضی کردن پدر ترسا پیدا کنند که موفق هم میشند ولی برای عملی شدن این راه حل یه سری اتفاقاتی میفته و شخصی وارد زندگی ترسا میشه که مسیر زندگیشو عوض میکنه،...

 نام کتاب : هم سایه ی من

 نویسنده : شایسته بانو  کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۵٫۸۶  مگا بایت

 تعداد صفحات : ۵۶۲

 خلاصه داستان :

دختری به اسم کیانا که یک بار طعم شکست رو چشیده بهش این فرصت داده میشه تا روی پاهای خودش وایسه و زندگیشو اونجور که دوست داره بسازه تا شاید توی این راه طعم عشق واقعی رو با تمام پستی و بلندیهاش بچشه…

 نام کتاب : غربت غریبانه ی من 

 نویسنده : Tikooli کاربر انجمن نودهشتیا

 حجم کتاب : ۱٫۶۱ مگا بایت

 تعداد صفحات : ۱۸۷

 خلاصه داستان :

داستان از زبان رها بیان میشه که به خاطر پا پس کشیدن مهران نامزدش درست چند روز مونده به عروسی دچار شوک و فراموشی موقت میشه و در بیمارستان تحت معالجه ی علیرضا دکتری که از قضا پسر دوست خانوادگی اونهاست قرار میگیره
کم کم که رها مسائل ابتدایی رو به یاد میاره به زمان عروسی هم نزدیک میشیم
علیرضا از خانواده ی رها میخواد تا هم برای خوب شدن رها و هم بهم نخوردن عروسی که دلیل اصلی اون آخرین خواسته ی عمه خانم رها قبل از عملش بوده بجای مهران با رها ازدواج کنه
رها که با بیچارگی برای به یاد آوردن دلیل اصلی شوک و فراموشیش مبارزه میکنه به امید بهتر شدن این پیشنهاد رو قبول می کنه…….